نقدی بر تفسیر سوره توحید از دیدگاه علامه طباطبایی (منبع: سایت مطالعات قرآنی)
سوره توحید بر اساس پارهای از روایاتی که مرحوم طباطبایی نیز آنها را ذکر کردهاند، معادل یک سوم قرآن است و در الهیات اسلامی از اهمیت ویژهای برخوردار است.اگر اصول دین اسلام را توحید، نبوت، و معاد بدانیم، سوره اخلاص یا توحید بیانگر یکی از این سه اصل است و شاید از این رو معادل یک سوم قرآن دانسته شده است. بر اساس نظر مرحوم طباطبایی،"احد" و "واحد" به لحاظ لغوی به معنای یک و یکتا از کلمه "وحدت" ریشه گرفتهاند جز آن که "احد" بیانگر و دلالت کننده بر چیزی است که قابلیت هیچ گونه تکثر و تعددی را، چه داخلی و چه خارجی، ندارد. اما "واحد" دلالت بر موجودی میکند که قابلیت تکرار دارد و میتوان دومی یا سومی برای آن در نظر گرفت، خواه این دومی یا سومی در قلمرو ذهن باشد و خواه در قلمرو جهان خارج از ذهن (ج20، ص8-387). مرحوم طباطبایی بدون آن که از افلاطون یا فلوطین نامی ببرند، مانند پارهای از عرفای اسلامی میان "احدیت" و"واحدیت" تفکیک قائل شدهاند (همانجا و نیز اصطلاحات صوفیه، عبدالرزاق کاشانی، ص149).
این تقسیم را میتوان در فلسفهی یونان باستان در آرای افلاطون یافت. افلاطون در پارمنیدس میان دو گونه "احد" تفاوت قائل میشود. یکی احد ( یا به تعبیر او to hen hen) من حیث احد یا احد فی نفسه که همواره احد باقی میماند و در مراتب وجود ظاهر نمیشود. این احد نه متحرک است و نه ساکن، نه عین خود است و نه عین چیز دیگر، در عین حال نه غیر از خود است ونه غیر از چیز دیگر (افلاطون، ترجمهی لطفی، ص 1666، 1670،1703). این احد در زمان هم نیست زیرا چیزی که در زمان قرار دارد، با گذشت زمان هم تغییر میکند. دیگری احدی (یا به تعبیر او to hen on) است که در مراحل وجود ظهور میکند و از این رو از مرتبه احدیت ذاتی خود سر ریز و به تعبیر فلوطینی آن فیضان میکند و در شمار اعداد قرار میگیرد و در عین حال که در خود قرار دارد در همه چیزهای دیگر هم هست (همان،1687). این تفکیک در فلوطین بسط بیشتری هم یافته است (فلوطین، اِناد پنجم، رساله 8/1).
مرحوم طباطبایی پس از این توضیح در باب احد و واحد به سراغ معنای "صمد" میروند. ایشان در میان معانی صمد معنای "هدف و غایت" را بر معانی دیگر ترجیح میدهند. وجه مشترک این معانی به صفت موجودی باز میگردد که میتواند نیازها را رفع کند. در الهیات اسلامی، از انجا که خدا علت غایی همه موجودات است، هر موجودی در این هدف وابسته به اوست و به سوی او در حرکت است و ان الی ربک المنتهی (نجم/42). اما آدمی در رفع نیازهای خویش ممکن است به دیگری هم رجوع کند و از این رو صمد در حق موجودات دیگر نیز ممکن است بکار رود. بنا به نظر ایشان "ال" در الصمد حاکی از انحصار است تا این گمان را که میتوان در رفع نیاز به دیگری هم مراجعه کرد، بزداید. اما در "احد" که چنین گمانی وجود ندارد و صفتی است که فقط برای خدا بکار میرود، " ال" هم بکار نرفته است و نیاز به علائم حصر هم ندارد (ج20،ص 388).
آنگاه مرحوم طباطبایی از توصیف احد و صمد ونیز با استفاده از تفکیک صفات ذاتی و صفات فعلی خدا که متکلمان و فیلسوفان اسلامی تحت تاثیر همان تفکیک احد و واحد بیان کردهاند، نتیجه میگیرند که "احد" صفت ذات است و "صمد"صفت فعل (همانجا). صفات ذاتی از مقام ذات انتزاع میشود و برای فهم آن نیازی به به مقایسه نیست ولی صفات فعلی در ارتباط و در مقایسه عمل و فعل آدمی و فعل خداوند معنا پیدا میکند.تا وقتی موجودی نباشد، نیاز او به خداوند معنا پیدا نمی کند، شکرگزاری و روزی خوردن او معنا ندارد و در نتیجه با فرض چنین موجودی است که صفات صمد، مجیب و رازق در حق خداوند معنادار وقابل انتزاعند.
معنای دیگر "صمد" در نظر مرحوم طباطبایی مبرا بودن از هر گونه عیب و نقص است و لذا افعالی چون خوردن، نوشیدن، زائیدن و زاده شدن که مستلزم گونهای نقص و وابستگی است در حق او منتفی است. به نظر ایشان بر اساس این معنا بقیه سوره یعنی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد درصدد تفسیر "الله الصمد" است و با این بیان در پی نفی اعتقاد مسیحیان و پاره ای از ثنویان است (ج20، ص389).
با این مرور کوتاه بر تفسیر سوره توحید میتوان گفت در نظر آقای طباطبایی سوره توحید حاوی دو نکتهی مهم است یکی احدیت خداوند که در هو الله احد گفته شده و دیگری واحدیت او که در قالب الله الصمد گفته شده است. به تعبیر دیگر، گویا در سورهی توحید میخوانیم الله احد و واحد. حال جای این پرسش هست که اگر آن مبنای فلسفی در کار نمیآمد و مفسری درصدد آن بود که صرفا با اتکا به قرآن این سوره را تفسیر کند، چه مطالبی را مطرح میکرد؟ آیا قرآن در مسالهی توحید درصدد بیان همان ایدهی فلسفی است که ابتدای قرن سوم در سایهی ترجمهی آثار یونانیان در میان مسلمانان پدید آمد؟یا این که مفسری چون مرحوم علامه با استفاده از چنین مبنایی در پی فهم بهتر مراد شارع از سوره توحید بودهاند. اگر چنین باشد به این روش، روش تفسیر قرآن با قرآن نمیتوان گفت؛ هرچند میزان کارآمدی، محاسن و معایب این روش که مفسری نه فقط در تفسیر که در فهم معنای متن از دادههای دیگر هم استفاده کند، در جای خود محل گفتگوست.